شهامت گذشتن از گردوها!
روزی مرد ثروتمندی،سبد بزرگی را از گردو پر کرد و آن راپشت اسبش گذاشت و به بازار دهکده برد .
سپس سبد را روی زمین گذاشت وبه مردم گفت :
«همه این گردوها را هدیه می دهم به مردم این دهکده .فقط در صف بیاستید وهر کدام یک گردو بردارید. به تعداد همه اهالی،گردو در این سبد است.»
مرد ثروتمند این را گفت ورفت.
مردم دهکده پشت سر هم به صف ایستادندویکی یکی از داخل سبد،گردو برداشتند.
پسر بچه باهوشی هم در صف ایستاد،اما وقتی نوبتش رسید،در کنار سبد ایستادونوبتش را به نفر بعدی داد!
به این ترتیب هر کسی یک گردو بر می داشت وپی کار خود می رفت.
مردی که خیلی احساس زرنگی می کرد ،با خود گفت:«نوبت من که رسید دو تا گردو بر می دارم و فرار می کنم.در نتیجه به این پسرک چیزی نمی رسد.»
او چنین کرد و دو گردو برداشت و لابه لای جمعیت گم شد.
سرانجام وقتی همه ،گردوهایشان را برداشتند ورفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت وبر دوش خود گذاشت وگفت :«من از همان اول هم گردو نمی خواستم!این سبد ارزش بیشتری از همه گردوها دارد.»
سپس با خوشحالی راهی خانه خود شد...
نتیجه:
بسیاری از اوقات در زندگی،گردوها انقدر انسان را به خود سرگرم می کنند که فرد اصلا متوجه نمی شود به خاطر لجاجت،تعصب وخودخواهی،در حال از دست دادن سبد گردوهاست.
شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند ،نه گردوهای داخل آن!
بنابراین حواسمان جمع باشد که بی جهت سرگرم گردو بازی نشویم که اصل کاری را از دست بدهیم.